معنی دک و پوز
فرهنگ معین
(دَ کُ پُ) (اِمر.) (عا.) سر و پوز، دک و دهان.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
بی دک و پوز. [دَ ک ُ] (ص مرکب) (از: بی + دک + و + پوز) بی هیأت و قیافه. بی سر و وضع (در تداول با لحن تحقیر و تمسخر). (ازامثال عامیانه ٔ جمالزاده). رجوع به دک و پوز شود.
دک دک
دک دک. [دِ دِ] (اِصوت) حکایت حالت انقباض و انبساط بدن از سرما. لرزیدن بدن بشدت و سختی. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی).
- دک دک (دیک دیک) لرزیدن، سخت بلرزه درآمدن بدن از سرما یا از ترس. و رجوع به دک شود.
دک دک. [دِ دِ] (ع اِ صوت) اسم صوتی است که بدان خروس را زجر کنند. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد).
فرهنگ عوامانه
فرهنگ عمید
* دک شدن
* دک کردن
* دک شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] آهسته از جایی بیرون رفتن و ناپدید شدن،
* دک کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کسی را به بهانهای از جایی راندن و بیرون کردن،
معادل ابجد
45